اشعار شب دهم محرم . شب عاشورا
چه شب عاشقانه اي داري
گوشه اي با خدا؛ برادر من
غبطه خوردم به سجده هاي شما
التماس دعا برادر من
**
خواب ديدي حسين من! خير است
تن پاك تو را سگي مي خورد
چيست تعبير آن ؟ اميد دلم
خواب آشفته ات به فكرم برد
**
نه حسينم! قرارمان اين نيست
من بمانم، ولي شما بروي
نه حسينم ! نمي شود بي من
ته گودال پر بلا بروي
**
مادرم گفته دورتان باشم
مادرانه شبيه پروانه
تو مرا پير مي كني آخر
با همين گريه ي غريبانه
**
از همان كودكي اسير توام
بي جهت اسوه ي وفا نشدم
به خدا بعد ازدواجم نيز
لحظه اي از شما جدا نشدم
**
خواستگاران من كه يادت هست؟
بين شان عشق تو مقدم بود
با تو بودن؛ هميشه و همه جا
شرط اصلي ازدواجم بود
**
شب عقدم به شوهرم گفتم:
از حسينم مرا جدا نكني !؟
غير» أُخت الحسين» عبدالله
اسم ديگر مرا صدا نكني !؟
**
حرف رفتن نزن عزيز دلم
جگرم را به درد آوردي
به زمين مي زند مرا غم تو
كمرم را به درد آوردي
**
چه شده!؟ خيره اي به معجر من؟
تو خودت مكه هديه ام دادي
چادرم خاكي است، مي دانم
نكند ياد مادر افتادي؟
**
مُردم از غصه، هي نگو فردا
غرق خون در ميان گودالم
چه شده؟ جان من چرا امشب
پرس و جو مي كني ز خلخالم
شاعر ؟؟؟؟؟
*********************
بيا تا صب بشينيم به پاي هم
سر بذاريم روي شونه هاي هم
تو شهيد ميشي و من اسير ميشم
پس بيا گريه كنيم براي هم
**
بيا تا براي هم دعا كنيم
شب آخري خدا خدا كنيم
حالا كه آخر راه من و توست
بيا خوب همديگرو نگا كنيم
**
خواهرت شدم بردارم باشي
ناموست شدم بالا سرم باشي
نگرون نخ پيرهنت شدم
نگرون نخ معجرم باشي
**
فردا خيلي سرمون شلوغ ميشه
دور بال و پرمون شلوغ ميشه
تو رو ميزنن منو هم ميزنن
فردا دور و برمون شلوغ ميشه
**
حاضرم به پاي تو جون بذارم
جاي تو پا توي ميدون بذارم
اگه با سر تو رو به رو بشم
حق بده سر به بيابون بذارم
**
حرف رفتنو بذار كنار حسين
كفن منو كنار بذار حسين
بذار انگشترتو در بيارم
بيا گوشوارمو در بيار حسين
**
تو بذار آفتاب ِ روتو ببوسم
پيشونيه زير موتو ببوسم
فردا كه گلو برات نميذارن
بذار امشب گلوتو ببوسم
**
فردا كي به خواهشم جواب ميده
به لب تشنه ي تو كي آب ميده
بين ِ اينهايي كه قاتل تواند
حرمله خيلي منو عذاب ميده
شاعر ؟؟؟؟؟
*********************
گردن گرفته داغ مرا شانه هاي اشک
خون ميچکد ز هر مژه ي من به جاي اشک
دور از حصار بي کسي ات جاي مادرم
کردم پس از نماز برايت دعاي اشک
از بس نرفته خواب ز دلشوره ، ريختم
امشب به زخم بستر چشمم دواي اشک
حالا که از ستاره پر است آسمان مان
دارد شب کويري خيمه هواي اشک
خوابش نميبرد دو سه شب ميشود ؛ بريز
قدري به زخم بستر چشمت دواي اشک
پيغمبرم شدي شب معراج رفتنت
انداختي به قامت پلکم عباي اشک
زانو نزن تو را به خدا پاي بغض من
وا مي شود به حلقه چشم تو پاي اشک
کمتر محل به حنجره ي نيزه ها بده
دارد بلند ميشود اينجا صداي اشک
در گودي گلوي تو افتاده بر زمين
چشمم که ميدويد فقط در قفاي اشک
فردا غروب کار من و تو در آمده
قبل از شروع حادثه کردم قضاي اشک
رضا دين پرور
*********************
امان نامه
اول عشق شورِ شيرين است
بعد از آن روزها غمگين است
عاشقم کرده لحظه هاي حرم
جاي من زير پاست پايين است
ناله کن دل شبيه مادر او
گريه اي کن که گريه تسکين است
روز اول که ديدمش گفتم
آنکه روزم سيه کند اين است
ناله ام از بلادِ عباس است
گريه ام خانه زادِ عباس است
بيعت خويش از همه برداشت
غيرت عشق رنگ ديگر داشت
شمع خاموش و خيمه خالي شد
ماند هر کس که شوق در سر داشت
جمع اصحاب جمع شد اما
هرچه دلشوره بود خواهر داشت
گفت با خود ولي خيالي نيست
تا که عباس بود لشگر داشت
نفس خيمه گاهم عباس است
تکيه گاهم سپاهم عباس است
يک حرم هست و يک علمدار است
پاسبان خيام بيدار است
گرچه عباس هست پس چرا اينجا
حال هرکس که ديده اي زار است
کودکان بين خيمه مي لرزند
و گمانم رباب تب دار است
خواب از چشمها پريده،حرم
فکر فردا به فکر بازار است
عمه از کارمان خبر داري؟
از علمدارمان خبر داري؟
دور خيمه امير تنها بود
چشمهايش به سمت صحرا بود
ناگهان ديد يک سياهي را
ناگهان ديد قبله آنجا بود
از صداي علي دلش لرزيد
خواهرش بود يا که زهرا بود
سر به زير است زير چشمي ديد
چشم زينب پر از تمنا بود
گفت عباس اين چه هنگام است
همه جا صحبت امان نامه است
حسن لطفي
موضوعات مرتبط: شب دهم محرم
برچسبها: اشعار شب دهم محرم شب عاشورا